|
26 / 7 / 1391 ساعت 1:52 |
بازدید : 3045 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
امام هر زمان ايشان را در حال سان ديدن و يا لباس رزم در تلويزيون در مقام
رياست جمهوری می ديدند لذت می بردند و می گفتند آقای خامنه ای مناسب رهبری
هستند.
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
10 / 7 / 1391 ساعت 2:48 |
بازدید : 4438 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
کوڕهکهم فێربکه.ئهبێ بزانێ ههموو خهڵکێ ڕاستگۆ و دادپهروهر نین،بهڵام لهبهرامبهر ههر فێڵبازو دهسبڕێکدا مرۆڤێکی ڕاستوێژو پیاو ماقووڵ ههیه.پێ بڵێ لهبهرامبهر ههر سیاسهتوانێکی خۆویستهوه ڕێبهرێکی جوامێر ههیه،لهبهرامبهر ههر دوژمن و نهیارێکهوه یار و هاوڕێیهک ههیه.
فێری بکه ئهگهر بهکار کردن و دژوارییهوه یهک دۆلار بهدهست بێنێ،باشتر
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
10 / 7 / 1391 ساعت 2:48 |
بازدید : 4434 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود.هیچکس نمی دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او دارای صورتی زشت و کریه المنظر بود. شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمی آمد ...
و از او وحشت داشتند ، کودکان از او دوری می جستند و مردم از او کناره گیری می کردند. قیافه ی زننده و زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد و بتواند ساعتی او را تحمل نماید. علاوه بر این ، زشتی صورت پیرمر
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
10 / 7 / 1391 ساعت 2:48 |
بازدید : 5523 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
به ڕاست گه لی کورد زۆرمان نه زانین به هۆی نه زانین ڕوو له نه مانین
ئاتاج به وانه ین وا زۆر ئه زانن به پێی زانینیا ن هه ر تا ئه توانن
تێکۆشن له بۆ پێشکه وتن وڵات چه ن زانا ی به ناو خاوه ن د ه سه ڵات
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
10 / 7 / 1391 ساعت 2:48 |
بازدید : 4186 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
پژوهشی درآرایه های ادبی در شعر تنی چند از شاعران کردزبان
نالی،وهفایی،مهحوی،مهولهوی،سواره،هێمن،ههژار،ئهمین گهردیگلانی،ڕهحیم لوقمانی،جێماو،مهینهتی
...........................................
از نالی:
نام: خدربن احمد شاویسی مکائیلی
سال تولد: 1215 هجری ب
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
10 / 7 / 1391 ساعت 2:48 |
بازدید : 4103 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
1) حاجی آقا آکتور سینما (اوانس اوگانیانس، 1311): اوگانیانس در سال 1309 با ساختن فیلم کمدی "آبی و رابی" نام خود را به عنوان پدر سینمای بلند داستانی ایران به ثبت رساند. متأسفانه تنها نسخه ی این فیلم یک سال بعد در یک آتش سوزی نابود شد. اما معدود نوشته های باقی مانده از آن دوره نشان می دهد که آبی و رابی تقلیدی از یک کمدی دانمارکی بوده و ارزش هنری چندانی نداشته است. ولی حاجی آقا آکتور سینما با آبی و رابی فرق می کند. اوگانیانس در این فیلم از شیوه ای استفاده کرد که آن موقع حتی در هالیوود و اروپا هم چندان شناخته شده نبود: فیلم در فیلم. فیلم در عین حال نگاهی به شدت مترقیانه و روشن فکرانه به پدیده ی مهمی مانند سنت و مدرنیته دارد. نگاهی که سنت را در صورت عدم نوآوری و تغییر، نابود شده می داند و حرکت به سمت مدرنیته را امری اجتناب ناپذیر. فیلم، متأسفانه در اکران عمومی شکست وحشتناکی خورد. به طوری که پایان فیلم سازی اوگانیانس جاه طلب و پرشروشور به شمار می رفت. با این وجود امروزه می توان به تماشای فیلم نشست و از این لذت برد که 77 سال قبل، فردی در ایران دست به ساخت فیلمی زده که موضوع اصلی آن، ستایش سینما است. حاجی آقا آکتور سینما اولین فیلم بلند داستانی ایران است که نسخه ی آن در دسترش است و از این رو اهمیت زیادی در بررسی تاریخ سینمای ایران دارد.
2) گنج قارون (سیامک یاسمی، 1346): سینمای ایران پس از حاجی آقا آکتور سینما، مسیر جالبی را طی نکرد. فیلم های آبکی و ضعیفی که در طول چند سال ساخته شد و عدم حمایت دولت از سینما باعث شد که سینمای ایران بین سال های 1316 تا 1327 به خوابی یک دهه ای فرو رود. در طول این مدت هیچ فیلمی در ایران ساخته نشد تا این که در آن سال، حیات دوباره ی سینمای ما آغاز شد و کم کم سینما در ایران رونق گرفت. ولی اکثر فیلم های ایرانی آن قدر از نظر ساختاری ضعیف بودند که حتی قابل ذکر نیستند. در طول بیست سال اولیه ی دوره ی دوم فیلم سازی در ایران، فیلم هایی با فروش بالا به عنوان پدیده های سینمایی شناخته شدند و بازیگرانی هم به جایگاه ستارگی رسیدند. اما اولین فیلمی که به عنوان یک پدیده ی سیاسی – اجتماعی (و نه فقط سینمایی) شناخته شد، گنج قارون بود و اولین بازیگر سوپراستار سینمای ایران هم محمدعلی فردین بود که با این فیلم، جایگاهی فراموش نشدنی کسب کرد. به طوری که جریان معروف فیلمفارسی را در ایران به راه انداخت. گنج قارون البته امروزه از نظر هنری ارزشی ندارد. داستان فیلم به شدت هندی وار است و دز تصادفات و اتفاقات عجیب و باورنکردنی در این فیلم آن قدر بالا است که خنده دار به نظر می رسد. روابط علی و معلولی در فیلم نامه آن قدر خام پرورانده شده اند که حیرت انگیز است! با این وجود فیلم هنوز هم دلچسب و دلنشین جلوه می کند. دنیایی که فیلم به تصویر می کشد، آن قدر زیبا و فریبنده است که هنوز تماشاگر با مشاهده ی این فیلم احساس آرامش می کند. دنیای علی بی غم، دنیایی است بسیار کوچک که در آن انسان هایی با دل های بسیار بزرگ زندگی می کنند. چه کسی است که نخواهد در چنین دنیایی زندگی کند؟!
3) قیصر (مسعود کیمیایی، 1348): موج "قارونیسم" خیلی زودتر از آن چه انتظار می رفت به ابتذال کشیده شد. اگر گنج قارون علی رغم ضعف های فراوانش دنیایی زیبا و دل نشین را ارائه می داد، تقلیدهایی که از آن و به قصد فروش بالا صورت گرفت، اکثراً احمقانه و شرم آور بودند و این کار عملاً باعث جدایی قشر نخبه ی جامعه ی ایران از سینمای ایران و کشیده شدن آنان به سمت فیلم های خارجی اکران شده در سینماها شد. در چنین شرایطی نیاز به یک تغییر اساسی و عمده به شدت احساس می شد. در این وضعیت، سال 1348 یک رنسانس در سینمای ما رخ داد. رنسانسی که مقدماتش از زمان ساخت فیلم هایی چون شب قوزی (فرخ غفاری) و خشت و آینه (ابراهیم گلستان) آغاز شده بود. ولی با قیصر و گاو (داریوش مهرجویی) به ثمر نشست. قیصر فراتر از یک تغییر بود. قیصر یک "اتفاق" بود که باعث شد سینمای قبل از انقلاب به دو دوره ی قبل از قیصر و بعد از قیصر تقسیم شود. در دوره ای که "گنج قارون" ها محور بحث خود را تساهل و تسامح در برابر مشکلات زندگی و رعایت اصول جوانمردی قرار داده بودند، مسعود کیمیایی با قیصر برای اولین بار حرف از تغییر زد. از اراده ی خود مردم سخن گفت. نیروی سیاسی و امنیتی حکومت را به سخره گرفت و این گونه قشر نخبه را دوباره به تماشای فیلم های ایرانی کشاند. قیصر فقط در تهران 2میلیون تومان فروخت (یعنی با احتساب قیمت بلیت آن دوره، چیزی حدود یک میلیون نفر از مردم تهران، این فیلم را در سینما دیدند) و با اختلافی نجومی پرفروش ترین فیلن سال شدو آغازگر دوره ای طلایی در سینمای ایران بود که گرچه مثل همیشه تعداد زیادی فیلم مستهجن و ضعیف در این دوره به چشم می خورد، ولی تعدادی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران در سال های 49-57 ساخته شدند. فقط کافی است به اسم این فیلم ها دقت نمایید: داش آکل، رضا موتوری، خاک، گوزن ها، سفر سنگ (همگی از مسعود کیمیایی)، آرامش در حضور دیگران (ناصر تقوایی) ،طوقی و سوته دلان (علی حاتمی)، تنگنا و تنگسیر (امیر نادری)، زیر پوست شب، کندو و دشنه (فریدون گله)، فرار از تله (جلال مقدم)، رگبار (بهرام بیضایی)، صبح روز چهارم (کامران شیردل) و...
4) گاو (داریوش مهرجویی، 1348): در کنار قیصر که آغازگر موج نو سینمای ایران به شمار می رود، نمایش فیلم گاو هم اتفاق مهمی در سینمای ایران تلقی می شد و گام بزرگی در راه تغییر دیدگاه نخبگان نسبت به سینمای فارسی بود. گاو به تعبیری اولین فیلم هنری ایران به شمار می رود و راه را برای بسیاری از فیلم های مشابه هموار کرد. در دوره ای که عمده فیلم های ایرانی از فرط شعارزدگی و آشکاربودن پیام هایشان، تماشاگر را به ستوه می آوردند، گاو زبانی کاملاً استعاری را در پیش گرفته بود، معانی ضمنی زیادی درون خود داشت و موضوع مهم استحاله و از خود بیگانگی را با زبانی نمادین به تماشاگر منتقل می کرد. گاو در ضمن یکی از اولین اقتباس های ادبی مناسب و خوش ساخت در سینمای ایران بود و فرصت را برای کارگردانان دیگر فراهم کرد که چندین فیلم مهم از روی کتب مشهور ادبی ایران و خارج بسازند. (در رأس همه علاوه بر خود مهرجویی، مسعود کیمیایی قرار داشت). گاو در خارج از ایران هم موفق بود و جایزه ای از جشنواره ی بین المللی فیلم برلین دریافت کرد. اما مهم ترین تأثیر فیلم گاو این بود که نسل جدیدی را وارد سینمای ایران کرد. علاوه بر خود مهرجویی که به عنوان یک کارگردان مطرح و تثبیت شده به کار خود ادمه دارد، تعداد زیادی از بازیگران مطرح تئاتر ملی ایران، به وسیله ی این فیلم جای خود را در سینمای ایران باز کردند. از جمله عزت الله انتظامی، علی نصیریان، جعفر والی، جمشید مشایخی و پرویز فنی زاده. همه ی این ابعاد را که در نظر بگیریم، متوجه می شویم گاو چه فیلم مهم و ارزشمندی در تاریخ سینمای ایران به شمار می رود.
5) برزخی ها (ایرج قادری، 1359): پس از پيروزي انقلاب، وضعيت ستاره هاي سينماي قبل از انقلاب در هاله اي از ابهام قرار داشت. تكليف ستارگان زن كه البته مشخص بود. از ميان ستاره هاي مرد هم بهروز وثوقي قبل از انقلاب به آمريكا مهاجرت كرد و تقريباً بقيه ي سوپراستارها همه در ايران ماندند. برزخي ها اولين فيلم ايرج قادري پس از انقلاب بود. فهرست بازيگران اين فيلم قابل تأمل است: محمدعلي فردين، ناصر ملك مطيعي، سعيد راد، محمدعلي كشاورز و خود ايرج قادري. برزخي ها اگرچه با نگاهي به وقايع انقلاب ساخته شده بود، ولي در واقع اكشني از جنس فيلمفارسي هاي قبل از انقلاب بود. ولي اهميت امروزي اين فيلم بدين دليل است كه نقطه پاياني محسوب مي شد بر فعاليت تعدادي از هنرپيشگان اين فيلم. برزخي ها در آن دوره و با قيمت بليت آن زمان، روزانه نزديك به 1 ميليون تومان مي فروخت. ولي اعتراض شديد تعدادي از تندروهاي آن دوره به نمايش فيلمي از سينماگران "طاغوتي" در سينماهاي كشور، باعث شد تا اين فيلم زودتر از موعد مقرر از اكران برداشته شود. پس از اين فيلم بود كه ديگر فيلمي از محمدعلي فردين و ناصر ملك مطيعي اكران نشد و ايرج قادري هم تا مدت ها ممنوع الكار بود و اين گونه عملاً دوره ي ستاره سالاري قبل از انقلاب به پايان رسيد و دوره اي در سينماي ايران شروع شد كه تا ابتداي دهه هفتاد به طول انجاميد و مؤلفه ي اصلي آن هم ستاره ستيزي بود.
6) هامون (داریوش مهرجویی، 1368): مهرجویی که بعد از انقلاب، چند سالی را در خارج از کشور سپری کرده بود، در اواسط دهه ی 60 به ایران برگشت و از میان تمام طرح هایش، اجاره نشین ها را ساخت که غوغایی به پا کرد. اجاره نشین ها در تهران پرفروش ترین فیلم سال شد و منتقدین هم از آن استقبال خوبی به عمل آوردند. پس از این فیلم و تجربه ی ناموفق شیرک، در انتهای دهه ی 60 مهرجویی با ساخت فیلم هامون، اوجی را نه تنها برای خودش که برای سینمای ایران رقم زد. در دوره ی دشوار پس از جنگ، هامون به طرز غریبی تصویرگر نسل جوان آن روز بود. نسلی سرگشته و آشفته که به هیچ جا نرسیده و هر چه بیشتر تلاش می کند، بیشتر فرو می رود. نسلی که عشق روشنفکری باعث می شود کارهای عجیبی انجام دهد و شک و بدبینی مؤلفه های اصلی زندگیشان را تشکیل می دهد. هامون در جشنواره ی فیلم فجر سال 1368 بسیار مورد استقبال قرار گرفت و 5 سیمرغ بلورین را از آن خود کرد. در اکران سال 69 هم هامون رتبه ی چهارم فروش را کسب کرد. با این وجود، اهمیت هامون بیش از این است. هامون با گذشت زمان به اولین فیلم کالت سینمای بعد از انقلاب مبدل شد. (توجه کنید در طول این 80 سال حیات سینمای ایران، تعداد فیلم های کالت واقعی مان از انگشتان یک يا نهايتاً دو دست فراتر نمی رود). تکیه کلام های شخصیت اصلی فیلم، سر زبان ها افتاد و هامون، تصویر نسلی شد که در آن دوره به دنبال بیان حرف هایش بود و تجلی این حرف ها را در هامون می دید. هامون هنوز هم عجیب با روح زمانه ی ما انطباق دارد و حتی نسل جوان امروز هم می تواند بازتاب رفتارهای خود را در این شخصیت ببیند. هیچ چیز عوض نشده است!
7) عروس (بهروز افخمی، 1370): سينماي ايران در دهه 60 دوره ي دشواري را پشت سر گذاشت. دوره اي كه از يك طرف با جنگ همراه بود و بنابراين بيش از هر زماني دغدغه ي انتقال پيام ها و تعهدهاي اجتماعي از طريق فيلم هاي سينمايي احساس مي شد و از طرف ديگر با سخت گيري هاي گاه وحشتناك مسئولين و متوليان وقت همراه بود و دست كارگردانان را براي بسياري از كارها مي بست. به عنوان مثال كافيست به فيلم گل هاي داوودي (رسول صدرعاملي، 1363) اشاره كنيم كه يكي از اولين رمانس هاي بعد از انقلاب بود و براي اين كه مجوز ساخت بگيرد، داستان عشقي اش را بين دو جوان "كور" روايت كرد تا خداي نكرده انحرافي پيش نيايد! البته مثل هر سيستم مشكل دار و بي منطقي، تناقضات خيلي زود از دل اين سيستم ظهور كردند و سوپراستارهايي مثل فرامرز قريبيان، بيژن امكانيان و سپس خسرو شكيبايي در دل مردم جايگاه ويژه اي يافتند. در اين ميان، عروس حكايتي ديگر داشت و براي اولين بار از مسائلي حرف زد و تصاويري را نشان داد كه در سينماي آن دوره همچون تابو به شمار مي رفت. تصوير آرايش كرده ي نيكي كريمي روي پرده شور و شوقي عظيم برانگيخت و او و ابوالفضل پورعرب به سوپراستارهاي جوان و خوش چهره ي سينما تبديل شدند. عروس شايد براي اولين بار در سينماي بعد از انقلاب از عشق زميني به مفهوم واقعي آن (و نه بين دو جوان كور) سخن گفت و بسياري از تابوها را شكست، حرف هاي جديدي زد و در عين حال به هيچ كسي هم توهين نكرد. در تأييد جريان ساز بودن فيلم عروس همين بس كه پس از اين فيلم سيستم ستاره سازي دوباره به راه افتاد و سينما مجدداً در اختيار جوانان واقعي قرار گرفت.
8) آژانس شیشه ای (ابراهیم حاتمی کیا، 1377): پس از شروع جنگ 8 ساله ی ایران و عراق، ژانر جنگی جای خود را در سینمای ایران باز کرد. تا قبل از پایان جنگ، طبیعتاً فیلم های جنگی با هدف تقویت روحیه ی ایرانی های درگیر جنگ تهیه می شدند و از لحاظ هنری حرفی برای گفتن نداشتند. ولی متأسفانه آن جریان بعد از جنگ هم ادامه پیدا کرد و فیلم هایی با مضمون جنگ تحمیلی ساخته می شدند که کیفیت بسیار نازلی داشتند. در این میان ظهور کارگردانان جوانی چون ابراهیم حاتمی کیا نوید روزهای بهتری را برای سینمای جنگ می داد و حاتمی کیا این امید را ناامید نکرد. در این میان آژانس شیشه ای، نه تنها نقطه ی اوج حاتمی کیا، که یکی از مهم ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران بود. آژانس شیشه ای به نوعی مانیفست نسل جنگ بود و بعد از آن همه تصاویر رؤیایی و اغراق شده، بالاخره تصویری رئال و حقیقی از جنگندگان را روی پرده تصویر می کرد. تصویر آدم هایی که بین تعهد به خود و تعهد به جامعه درماندند و سرانجام با تصمیم گیری هایشان تعهد به خود را ترجیح دادند. حتی اگر از سوی جامعه طرد شوند. حتی اگر در ظاهر این کارشان در خلاف جهت کاری باشد که دو دهه قبل در زمان جنگ انجام دادند. در واقع آن چه حاتمی کیا نشان داد، این بود که حتی تصمیم آن موقع رزمندگان برای اعزام به جبهه، در واقع یک جور پاسخ به تعهدی بود که نسبت به خود احساس می کردند. الآن هم وضع فرقی نکرده است. آن ها همان آدم ها هستند. ولی جامعه عوض شده است.
9) طعم گیلاس (عباس کیارستمی، 1377): عباس كيارستمي بي شك يكي از متفاوت ترين ترين و البته از معدود كارگردانان مؤلف ايران است. روند فيلم سازي او در اواخر دهه 60 و اوائل دهه هفتاد به اوج رسيده بود و فيلم هاي پياپي او، از كلوزآپ و مشق شب گرفته تا خانه ي دوست كجاست و زندگي و ديگر هيچ و زير درختان زيتون، همگي با استقبال پرشور منتقدان ايراني و جشنواره هاي خارجي مواجه مي شدند. اما او همواره فيلم سازي آوانگارد بوده و دست به تجربه هاي فرمي شگفت انگيزي زده است. در اين ميان طعم گيلاس شايد متعادل ترين (و نه لزوماً بهترين) فيلم او به شمار برود. اما بحث اصلي اين نيست. طعم گيلاس فيلمي است كه بزرگ ترين و معتبرترين جايزه ي تاريخ سينماي ايران را به دست آورد: نخل طلاي جشنواره ي كن. اتفاقي كه البته متأسفانه در رسانه هاي ايراني بازتابي درخور و شايسته نداشت، اما موج حيرت انگيزي از فيلم هايي را به راه انداخت كه به مرور زمان به "فيلم هاي جشنواره اي" مشهور شدند. فيلم هايي كه اكثراً مسيري ثابت و قابل پيش بيني را طي مي كردند و تا مدتي مورد توجه جشنواره ها هم واقع شدند. اين مسير البته به زودي از مسير اصلي خود منحرف شد، به طوري كه مدتي است شاهد كم توجهي جشنواره هاي معتبر به اين دسته از فيلم ها و گرايش آن ها به سبكي متفاوت از فيلم هاي ايراني هستيم. خود كيارستمي هم دست به تجربه هاي جديدي زد كه با واكنش هاي متفاوتي رو به رو شدند. ولي نام او با فيلم طعم گيلاس همواره در بررسي تاريخ سينماي ايران مي درخشد.
10) عینک دودی (محمدحسین لطیفی، 1379): عینک دودی از لحاظ جریان ساز بودن، یکی از مهم ترین فیلم های ایرانی دو دهه اخیر به شمار می رود. گرچه امروزه ممکن است کمتر نامی از این فیلم شنیده شود، اما واقعیت این است که آغازگر جریان کمدی سازی ایرانی که امروز سینمای ما را در بر گرفته است، همین فیلم بود. عینک دودی البته در قیاس با بسیاری از کمدی های سخیف امروزی، فیلم آبرومندی به شمار می رود. داستان معمولی اختلافات زن و شوهری و مشکلات آن ها، در این فیلم با ضرباهنگ مناسبی روایت می شود و فیلم در مواقع مناسب خنده های خوبی هم از تماشاگر می گیرد و پایان بندی مناسبی نیز دارد. در ضمن داستان همیشگی درگیری های زن و مرد، جذابیت زیادی برای کسانی دارد که دارای تعصبات جنسی هستند! همه ی این ها از عوامل فروش بالای عینک دودی بودند. در دوره ای که ایران، ملتهب ترین شرایط سیاسی سی سال اخیر (غیر از ماجرای پس از انتخابات سال گذشته البته!) را سپری می کرد و به تبع آن سینما هم بیش از هر دوره ی دیگری حالت سیاسی و اجتماعی به خود گرفته بود و فیلم هایی چون دو زن، شوکران، آژانس شیشه ای و زیر پوست شهر در جمع پرفروش ترین ها قرار داشتند، عینک دودی در آن میان مثل مهمان ناخوانده بود. ولی فروش بالایش باعث شد تا نگاه تهیه کنندگان به این ژانر هم جلب شود و سرانجام شد آن چه شد!
در انتها بايد گفت آن چه واضح به نظر مي رسد، توجه به اين نكته است كه اين فيلم ها قرار نيست تنها فيلم هاي تأثيرگذار سينماي ايران باشند. در تاريخ سينماي ايران فيلم هاي زيادي داشته ايم كه از جنبه هاي مختلف بر حيات اين سينما تأثير گذاشته اند. شايد آخرين نمونه اش درباره ي الي باشد كه مي تواند باني تغييرات وسيعي در سينماي ايران باشد. به هر حال تمام اين مطالب اثبات مي كند كه سينما هنوز هم زنده است و علي رغم پيچ و خم هاي زياد به حيات خود ادامه خواهد داد.
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
9 / 7 / 1391 ساعت 1:49 |
بازدید : 5674 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
ئیمان
ئهزانم جارێكیتر ناڕوێمهوه
ئهزانم
له گهڵ وهرینی ئهم جارهم
له دێبهری هیچ ئهشقێكا
به باڵای خوادا
ههڵنازنێمهوه.
ئهزانم
له سووتانی بهر برووسكهی ئهم ئێوارهوه
تا ماڵاواییم له خاك و له خوا
تازه دوو چاوی تاسهباری من
به درهختی هیچ باڵایهكدا نابنهوه چرۆ
ئهزانم
پاش لێكترازانی من و تۆ
دهلاقهی ژوان
به روومانا ههڵئهپێكرێ بۆ ههتا ههتا
سهرمامه… ههر ئێستاكه به ماچێكت دامگیرسێنه
وهكوو مناڵ
سهرم بگره له ئامێز و
بهفری مهرگله كاكۆڵ و شانی رۆحم داتهكێنه
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
9 / 7 / 1391 ساعت 1:49 |
بازدید : 3940 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
شهوی چاوهڕوانی
كات… سڕه ئهمشهو … ناڕوات ناسكۆله، وهڵامهكهم چی بهسهرهات؟
زووكه… بۆ نازانی؟ بۆ نازانی چهند درێژه عومری شهوی چاوهڕوانی؟!
ناسكۆڵه پهپوولهیهك ههر دوو باڵی بۆته دهفتهر كه تۆ شێعری وهڵامێكی بخهیته سهر زوو كه… تو خوا زووكه…
كات… سڕه ئهمشهو … ناڕوات عومری شهوی چاوهڕوانیش درێژه و ههر نابڕێتهوه …
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
6 / 7 / 1391 ساعت 7:27 |
بازدید : 5638 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
6 / 7 / 1391 ساعت 7:27 |
بازدید : 4917 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
6 / 7 / 1391 ساعت 7:27 |
بازدید : 4947 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
زنبيل نام روستايي در کردستان است كه ميان دوشهرستان سقز و بوكان قرار گرفته است . تاريخچه تأسيس زنبيل مربوط است به مرشد اول حضرت حاج سيد عبدالكريم حسيني العلوي (قدس سره)كه به سفارش حضرت پير شيخ عثمان سراجالدين نقشبندي(رحمة الله) به این منطقه اعزام و سپس به ایجاد خانقاه و مدرسه علوم دینی می پردازند (بنا بر روايات متعدد بنا بر سفارش حضرت رسول گرامي اسلام حضرت محمد (ص) و سیدالشهداء حضرت امام حسین (ع) به واسطه خواب و رویای صادقه که شر
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
6 / 7 / 1391 ساعت 7:27 |
بازدید : 7973 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
شرح حال آباد کردن زنبیل و هجرت حضرت شیخ المشایخ سید عبدالکریم (قدس سره) بنیانگذار خاندان زنبیل به منطقه کردستان ایران به ویژه خاک زنبیل اینچنین است:
حضرت حاج سیدعبدالکریم حسینی العلوی (ق) فرزند مرحوم شیخ عبدالرحمن است که وی پیرو طریقت قادری و ساکن قریه ا ی به نام (کانی توبه لنگه) یکی از آبادیهای عراق بوده است. حضرت شیخ عبدالرحمن نیز فرزند حضرت شیخ محمد (تره ته ون ) می باشد که در حدود 150 سال پیش همراه خانواده شریف به عت جو سیاسی در مدینه النبی (ص) به کردستان عراق مهاجرت نموده آند که (( تره ته ون) نام روستایی است که حضرت شیخ و خانواده اش در آن سکنا گزیدند.
حضرت شیخ عبدالرحمن پدر شیخ عبدالکریم (ق) دختری داشت به نام ((سیدزاده طیبه)) که دختری پارسا، بسیار مشهور ، معروف ، باسواد و عارفه بود. حضرت شیخ عثمان سراجالدین اول (قدس سره) سیدزاده طیبه ار از دوست دیرین خود حضرت شیخ عبدالرحمن (کانی تو ) برای تجدید فراش حضت شیخ محمد بهاالدین اول(ق) به طور غیر رسمی خواستاری می نماید حضرت شیخ عبدالرحمن مسئوله را با خانواده اش مشورت می نماید. به زودی حضرت شیخ عبدالرحمن توسط نامه ای موافقت خود و خانواده اش را اعلام می دارد. حضرت سراج الدین وقتی که موافقت ایشان را دریافت نمود. همت مردانه و بزرگوارانه حضرت سیدعبدالرحمن را ستوده و در اسرع وقت با حرمت هرچه بیشتر دختر ادیبه ((سیدزاده طیبه)) را رسماً خواستگاری و او را به نکاح شیخ بهالدین در می آورد.
به وسیله این خویشاوندی و رفتن و آمدها سیدعبدالکریم طلبه نوجوان مورد توجه و جای خاص در نزد حضرت شیخ سراج الدین و زیر نظر او قرار می گیرد که در اندک زمانی مراحل علمی را طی و به کسب معرفت همت می گمارد و از طرف شیخ سراج الدین (ق) مأمور به سیر وسلوک عرفانی می گردند با توجهات حضرت پیر کبیر و همت والای خویش به زودی زود از همپایه های خود پیش گرفته و مدال لیاقت و افتخاز نیابت و خلافت اول را از مراد خویش دریافت می نمایند.
حضرت سراج الدین (ق) روزی به سید عبدالکریم می فرمایند :
ای عبدالکریم مصلحت می دانم که تو در خدمت ملاعلی قزلجی که یکی از اساتید فرهیخته و علمای اعلام خطه کردستان ایران است برسی و در خدمت ایشان بقیه دروس مانده را تمام کنی و گاه گاه به ما سربزنی او نیز بدون تأمل امر استاد معظم خویش ارا طلاعت نموده به زودی به خدمت حضرت ملا علی قزلجی در می اید، پس از مدتی تمام علوم مربوطه را نحو احسن فراگرفته و موفق به اخذ اجازه نامه فتوی گردیده و با دست پر به حضور استاد والامقام خویش بر می گردد.
با پیشنهاد حضرت بهاالدین (ق) حضرت پیر عرفان دختر خویش یعنی (( سیدزاده آمنه)) را به نکاح سید عبدالکریم در می آورد.
پس از گذشت مدتی ، خداوند منان کودکی زیباروی و نورانی به آنان عنایت فرمود.که متأسفانه مادر پس از زایمان دار فانی را وداع گفته و مشیت الهی بر آن بود که کودک از همان بدو تولد از ناحیه مادر یتیم گردد.
این کودک نورسیده حضرت شاه عبدالحکیم است که بعداً به حضرت شاه حکیم مشهور می شود.
شخصی این خبر ناگوار را به حضرت سراج الدین (ق) می رساند، حضرت می فرمایند: دخترم چه به دنیا آورده است؟ عرض می کنند قربان فرزندی ذکور به دنیا آمده است. حضرت سراج الدین (ق) می فرمایند او را پیش من بیاورید. هنگامی که کودک را به دستان ایشان می دهند لحظه ای به چهره پک نوه اش خیره می شوند و سپس با لحنی رضایتمندانه سربلند کرده و به درگاه عز الهی چنین شکرانه نعمت به جای می آورند: سبحان الله! به این معامله چقدر راضی اهستم ! دختری از من گرفته ایو به جای آن پسری رعنا به من ارزانی فرموده ای که حکیم دین و دنیا است. حضرت سراج الدین (ق) پس از مدتی حضرت سید عبدالکریم (ق) طبق سند معتبری که هنوز نیز موجود می باشد به خلعت خلافت و و کیل مطلق و نائب الارشاد خویش مفتخر نموده و روانه سرزمین با صفا و خوش آب و هوا به نام ((زنبیل)) نمود.
زنبیل ییلاق و جنگلی پر پشت و انبوهی بود که در میان روستای ترجان و بوکان بر فرق در های زیبا واقع شده است و از نظر جغرافیایی و تقسیمات کشوری جزو مناطق کردستان می باشد.
حضرت سراج الدین (ق) به حضرت سید عبدالکریم (ق) امر فرمودند که هرچه زودتر باید زمینهای خاک زنبیل را از ارباب روستایی به نام ((شیلان آباد )) خریداری نمایند و در آنجا خانقاه و مدرسه علو مدینی برای طالبان شریعت محمدی (ص) بنا و به ارشاد خلق همت گمارند. حضرت سید عبدالکریم طبق فرامین استادش به منطقه آمده و زنبیل و زمینهای مربوطه را از ارباب شیلان آابد خریدرای نموده و در اندک زمانی ساختمان خانقاه و منازل مسکونی جهت خانواده خویش و زائران و حجره هایی برای طلاب دایر و به امکانات لازم مجهز گردانید. بدین سان زنبیل به عنوان یک پایگاه و مرکز علمی و عرفانی در خاک کردستان ایران پایه گذاری گردید.
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
6 / 7 / 1391 ساعت 7:27 |
بازدید : 5114 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
حضرت حاج سید عبدالکریم الحسینی العلوی(ق) مرشد اول و بنیانگذار زنبیل در طول عمر شریف خود سه بار به زیارت خانه خدا نائل آمدند و بنا به استدعای خویش پس از مرگ جانگداز حضرت شیخ بهالدین(ق) از هر دو چشم نابینا گردد و در سال ۱۳۳۱ هجری قمری دارفانی را وداع گفتند.
پس از درگذشت جانسوز حضرت حاج سید عبدالکریم- فرزند خلف و ارشدش حضرت حضرت شیخ سید عبدالحکیم (ق) مشهور به شاه حکیم به مسند ارشاد نشست و رهبری طریقت نقشبندی و قادری را به عهده گرفتو به ارشاد مردمان پرداختند. ایشان در زمان پدر یه شاه حکیم معروف گشته و از احترام و عزت به خصوصی در میان مردم برخوردار بودند. حضرت شاه حکیم (ق) نیز در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در زنبیل دعوت حق را لبیک گفته و در مزار خانوادگی در کنار پدر بزرگوارشان به خاک سپرده شده اند. روحشان شاد و با زهرای مرضیه (س) محشور باد.
پس از کوچ مرشد دوم حضرت حاج سید عبدالحکیم (ق) ُ فرزند گرانقدرش قطب العارفین حضرت حاج سیدالشیخ محمد هاشمی ملقب به شاه نورانی به مقام ارشاد رسیدند و به مدت ۶ ماه درب خانقاه را بستند و فرمودند من از عالم باطن چیزی را درخواست کرده ام اگر به من عطا گردیدُ خانقاه را باز می کنم و الا مردم را فریب نمی دهم پس از مدت شش ماه ایشان درب های خانقاه را به روی مشتاقان گشودند.
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
6 / 7 / 1391 ساعت 7:27 |
بازدید : 8314 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
پس از رحلت جانسوز پير بزرگ حضرت شاه نوراني (ق) حضرت سيد عليشاه به جانشيني پدر رسيدند، معظم له مردي وارع، متين ، خوش برخورد، گشاده رو، مهربان، مهمان نواز و بسيار متواضع بودند.
حضرت شيخ عليشاه هاشمي (ق) بعد از وفات پدر نامدارشان مدتي مدتي در زنبيل اقامت گزيد و به ارشاد خلق الله مشغول بود . ولي به علت ابتلاء به يك بيماري خطرناك، مجبور شدند در شهرستانهاي مهاباد و بوكان به سر ببرند. تا آخرالامر در 22/11/1359 هجري شمسي در شهر بوكان به علت بيماري صعب العلاج؛ دار فاني را وداع گفته و به جرگه ارواح مقدس نياكان خود پيوستند و جنازه مطهرش را طبق سنت خانوادگي در آرامگاه پيران زنبيل به خاك سپردند.
خبر وفات ايشان به سرعت در تمام شهر بوكان و حومه پيچيد و پس از چندي مردم از هر سو به طرف بيمارستان و منزل حضرت عليشاه (ق) سرازير شدند
امام جمعه شهرستان بوكان پس از مطلع شدن از وفات آن حضرت چند روز در بوكان عزاي عمومي اعلام كردند. در شهر غوغايي بود ، مردم نجيب كرد در غم از دست دادن پير طريقت خود ناله ها سر مي دادند دهها هزار نفر از شهرهاي مختلف با دلي پر از اندوه و مويه كنان پيكر مطهر پير فقيدشان را بر دوش مي كشيدند .از بوكان تا كل تپه مردم با پاي پياده جنازه را تشييع نمودند. آز آنجا به بعد به ديلل خاكي بودن جاده و بر اثر بارش برف، مشكلات عبور و مرور وسايط نقليه دهها برابر گرديده و همگي در گل و لاي فرورفته بودند . ناچاراً پيكر پاك حضرت شيخ را به مسجد روستاي قهرآباد منتقل نمودند تا بالاخره پس از تلاش بي وقفه مردم خداجوي و بايامانپيكر پاك حضرت عليشاه (ق) در آرامگاه خانوادگي به خاك سپردند. روح پاكش با نبي اكرم (ص) محشور باد.
مسئله وفات حضرت عليشاه و بيماريشان را خود حضرت پيش بيني كرده و قبل از روشن شدن بيماري كه در آن زمان ميبايست در مجهز ترين بيمارستانهاي سرطانتشخيص داده مي شد ايشان فرموند بدانيد كه من سرطان دارم. و قبل از پايان سال از دنيا خواهم رفتو شما بعد از فوت من در زمستان امسال هنگام انتقال جنازهام دچار مشكل بزرگي خواهيد شد كه انشاء الله به گشايشي بدل ميشود كه متأسفانه در زمستان همان سال ايشان دار فاني را وداع و دعوت حق را لبيك گفتند.
پس از فوت جانشور حضرت عليشاه هاشمي (ق) تا سال 1366 (هجري شمسي) زنبيل كاملاً متروك و تدريجاًبه ويرانهاي تبديل شده بود.
اعضاي خانواده و گروههاي زائري كه هرچندگاه براي زيارت مراقد پيران زنبيل به آنجا ميآمدند با مشاهده آن وضع اسفناك ، و مقايسه ان با آن زنبيل معطر سابق ، آن دانشگاه ابر آگاهي و مركز طريقت اشك از چشمانشان جاري و محزون ميگشتند.
در آن زمان به دليل جنگ، جو سياسي، ترس، وحشت و نا امني كه بر منطقه كردستان حاكم شده بود،در آن نا اميدي بي پايان ، نوري و درخششي قدي علم شد و كمر مردانگي وهمت بست و آهنگ حركت كردو با عزمي راسخ و ارادهاي پولادين شروع به ترميم خرابيها و آباداني دوباره آن مكان مقدس نمود. اين شخصيت كسي جز حضرت حاج سيدالشيخ انور هاشمي ايدهم الله تعالي نبود.
وي براي نجات زنبيل و خانقاه آن از بذل مال و جان فرزندان خود دريغ نكرد و با فروش طلاهاي همسر وفادار ، دختران و عروسان خود به آباداني و مرت خرابيها آن همت گماشت. در اين ميان اعضاي ديگر خانواده چون : جناب حاج سيدالشيخ جميل هاشمي(دامه عمره) و جناب حاج سيد عمر هاشمي (طال عمره) نيز از روي غيرت كمر همت راست نموده و به ياري شتافتند.
حضرت حاج سيد جميل (دامه عمره) و جناب حاج سيد عمر (طال عمره) ساختمان مرقد نياكان خود را برافراشته و تعميرات اساسي نمودند.
سپس حضرت حاج شيخ انور هاشمي (دامه عمره) نيز گنبدي زيبا، زينت بخش فرق آرامگاه نمود و همچنين ساختمان خانقاه، ديوارهاي مربوط به محوطه ساختمان جديد سكونت خود و سرويس بهداشتي عمومي و حوض هاي داخل صحن را با رنج ، مشقت و محروميت فراوان به عهده خود گرفته و در اجراي چنين برنامه عظيمي هرگز از كسي از مريدان و منسوبين نشنيد كه دست ياري و مساعدت مالي را به سوي كسي دراز كن و چيزي طلب نمايد. در سالهاي بعد حضرت شيخ انور هاشمي(ق) با ساخت مسجدي و مزين نمودن آن با نام مسجد حضرت خديجه كبري(س) زنبيل را از پيش مجهزتر نمودند. حضرت پير (ق) در صحبتهايي كه ايراد ميفرمايند همواره اشاره به آن دارند در اولين وقت ممكن اقدام به تأسيس مدرسه تعليم علوم ديني در زنبيل مينمايم. البته در كنار كارهاي عمراني حضرت پير همراه با برپاداشتن نماز جمعه در زنبيل سيل مشتاقان را به سمت اين مكان عرفاني ميكشانند و در صورت عدم حضور ايشان، ماموستا ملاسيد گل اقدام به برپايي نماز جمعه مينمايند كه اين خود اهميت به رعايت فرايض ديني و همچنين قانونمند بودند زنبيل حكايت دارد.
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
جمعه 5 / 7 / 1391 ساعت 2:47 |
بازدید : 4420 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
مراهيچ چيزعذاب نميدهد
جزاينكه دانسته خطاكردم ،
ندانسته آلوده شدم،
نشناخته وابسته شدم و نخواسته رانده شدم.
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
جمعه 5 / 7 / 1391 ساعت 2:35 |
بازدید : 5998 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
له سه ر تووه ي دله كه م داريك هاوه بان بانه- چل مليون گه لاي سه وز،سايه ن ئه راي ئه ي گيانه- ئه روه لنگي لي رزيايه نوور دايه وه ي چه وانه- داره گه ي دايم سه وزم نه سوه ي كوردستانه-
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
5 / 7 / 1391 ساعت 1:53 |
بازدید : 5866 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
هه ریمی کوردستانhttp://www.kordstan.lxb.ir.
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
5 / 7 / 1391 ساعت 1:53 |
بازدید : 5318 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
نظر غالب در روانشنانسي به طور اعم و در روانشناسي شناختيك به طور اخص اين است كه انسان سيستمي است كه كه به طور آگاهانه اطلاعات را دسته بندي ، تعبير و تفسير مي كند، اما عوامل ناآگاهانه تر ديگري نيز در فرآيند تعاملي بر تصميم گيري حاكم است. اين عناصر شامل ادراك، مدل هاي ذهني تعبير و تفسير موقعيتهاي خاص، هيجان ها و عواطف، نگرش ها و تلقي ها، مخاطرات، تصميم گيري قبلي و پيامدهاي آن است.(برگردان مجدد اسناد حقوق بشر از زبان انگلیسی به خوانندگان پیشکس می گردد.(استفاده از اسناد این وبلاگ با ذکر منبع و مترجم آزاد است)
حقوق بشر معياري مشترك است كه دستاورد همهي جوامع و ملت هاست، با هيچ فرهنگي بيگانه نيست و بومي همهي ملت هاست
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
5 / 7 / 1391 ساعت 1:53 |
بازدید : 8849 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
رووداونێت-سوێد دوای ئهوهی لهرۆژی 21/2/2010، تهلهڤزیۆنی BBC بهبۆنهی "رۆژی نێونهیهتهوهیی زمانی دایك"هوه، بهرنامهیهكی بهزمانی فارسی بڵاوكردهوه و تێیدا زمانی كوردی و ئازهری وهك دوو زمانی محهلی ناوهێنا و لهتهواوی بهرنامهكهدا چهندین جار ئهوهی دووپاتكردهوه، بووه جێی ناڕهزایی كورد كه زمانهكهیان زمانێكی رهسمییه بهتایبهتی لهباشووری كوردستان.
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
30 / 6 / 1391 ساعت 3:26 |
بازدید : 5216 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
نشست پارلمان جدید عراق پس از حدود سه ماه و نیم از زمان برگزاری انتخابات پارلمانی امروز به ریاست فواد معصوم آغاز شد، اما مخالفت نمایندگان ائتلاف کُردها با ادای سوگند به عربی به عنوان زبان رسمی عراق آن را با حاشیه همراه کرد.
دومین پارلمان عراق پس از سرنگونی رژیم بعثی صدام از ساعتی پیش به ریاست فواد معصوم نماینده ائتلاف کردستان آغاز شد، پیش از این مقرر بود "حسن العلوی" مسن ترین عضو پارلمان ریاست نخستین جلسه را برعهده داشته باشد-
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
|
20 / 6 / 1391 ساعت 15:47 |
بازدید : 4243 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
20 / 6 / 1391 ساعت 4:34 |
بازدید : 4772 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
ڕۆجیاروو دیمهنیت
خهیلێو بێ قهمچه
تاریکسانهکهو خهیاڵیمهنه
پڵۆسنابێمهره یاذت!
ماوێو بێ سهرچهمهو
ئاواتیم وشک و برێنگ
ڤاران بڕیوی بێ نان ودۆی
وهرهڕا گێرتهبێ
وێم و قهڵهم
تۆریهی بێنمێ
جه درکنای حهزهکاما
ڤزهما چنه نهی
نموتق!
تا بێ وهختێو
وهیشوومهو ویره ههرۆڵامهنه
ڕۆجیاروو دیمهنیت سهرهش
زنیهوه
چڕانێ هاواری!
بهڵام
پڕابێ نۆتهو ژیوایم
ئازیز ئامایت دهنگیوی
گڕ بێ
و
لوایت تۆشهبهرێوه
پهژارێ بێ دهنگێ
ئۆمید حهبیبی 12/4/1390
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
20 / 6 / 1391 ساعت 4:34 |
بازدید : 4063 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
بهی و نهی!
پهشتۆ چێڕێ و چۆڵهچراڤۆ
پهیکهروو ئازادیهوه1
پهشتۆ وهیوڵه
پڕپۆڵینهکۆ والێنتاینی2
پهشتۆ میاچهماو
ئۆتووبانه تهمهلوول گێرته درۆزنهکا
چا پهشته نسرمێنه
که خواچ، ئاخرش ڤله دڕهینێنه !
چننێ چارهکێن چنی
قیژهو کناچێوێ گڕگێرتێ
ههذهرهنا و مڵاسم
گێرتهن
ههیان ههیان ملهقوتێ
ڤینای دیامانیتهنا
نیا سوێست!
نامانی چوو پهڕیچهوه
دوورهنی
دوور
زانانم و مزانووچ
بهڵام تاقانه بهرزی دیارکهوته
بهی و نهی!
ئهرهنهکاسیا و
ژووژهڵه
پهیت کیشوو ماڵه،
چهوتیهکا
وهشهویسمهنی
تێکهڵ چنی ههوازهو
باذه باذیوی3 چیای!
پهیکهوو ئازادی : پهیکهرێوا که ساڵۆ 1886 ی عیسایی شاروو "نیۆیۆرک" وو ئامریکایهنه نریانهره، ئیژاو واتهیا که ئی پهیکهره دیمهنش جه مس یا و وهڵاتوو فهڕانسهی بهبۆنهو 100ساڵهو سهربهوێ بیهی ئامریکای پێشکهش پا وهڵاتیشه کهرذهن. ئیسه ئا پهیکهره بیهن به هێماو بهنامێ ئازادی جه وهرنیشتهنه.
والێنتاین : ڕۆ والێنتاین یام عاشقهکا ڕۆیوی تایبهتا جه فهرههنگوو وهرنیشتیهنه که ههر جه زهمانوو ڕۆمی باستانیهنه بیهن و تا ئیسه ئامان بهڵام ئیسه شاخ و باڵش پنه دریان، جه لاو ئێمهیچهوه 25 مانگۆ ڕابڕانوو گرذ ساڵێوێ بێوێ و بێ هیچ ویرهوه کهرذهی عاشقهکێ وهیوڵێوه مذا ههنترینی
"باذه باذه" : ورذه بهزمیوی کۆنی ههورامیا که گۆرانیهواچ چا وهختهنه که وهیوهشا جه یانهو تاتهیشهنه زنیێنهره، واتهنش.
ئۆمید حهبیبی
7/2/1391
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
20 / 6 / 1391 ساعت 4:34 |
بازدید : 7332 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
ئازیزا داستانێوه که وارهنه مهی داستانێوه
کۆڵێ ههورامیهنه به نامۆ "شێتم مزانا!" که به داواو بڕێو جه دۆسه وهشهسیاوهکام چێگهنه منیهوشهره
پهیتا
شێتم
مزانا!
وێرهگا وهخته
تیجیۆ ڕۆجیاروو هامنی هازیش چنه بڕیهیبێ و وهرهتاو، ههروهرهنه کۆڵێ سهرکهلهکاو
نۆدشهیهوه ڤهزهی ڤهزێره، سهرمهڕ1 و لامرۆیا2 سهیوهرشا
چنه مجیابێره. شنهو شهماڵی ختلێ وهزهکا دێ و فۆکلێشا دژنێ. چنی سهرکۆی ڕهفێقیم
هانهو مهجنوون ڕیانهو بهرهنۆیهنه3 کزووڵهما کهرذهبێ، قهڵوهزوو
ئاوهکێ و هاڕهو دهرهی ئهوپهڕوو وهشیهنه گڕهوشارما دێ. ههر دوهما وڕێ
بیێبێنمێ هانهچهمهکهینه و قسێ نهکهرێنمێ چنی ههنترینی. تێکهڵ چنی بێ دهنگی
ئێمه پاسه ئهی وهروو خیاڵیم پهلهوهریچ باڵ نهشانێ. ها خهریک بێ ویرێ بهرامهوه
ههر ویشهوه داش سهرهمهڤره باسوو دهمقڕهکهو وێم و تاتهیم که پهرێشهوێ
بیهبێما کهرووش پهی. ئاخر چی دویهر ساڵهنه که پێسمه سهر ئامان و لهشوو
ئیذی و ئهویم نهمهنهن تهنیا چنی سهرکۆی ڕهحهتهنا و قسۆ دڵیم لاشهوه کهروو.چی
ماوهنه فره مهینهت و مهرارهتوو خهڵکیم کێشتهن. چینهیه که گرذ شێتم
مزانا شکهم نیهنه بهڵام بڕێوشا وهروو ئانهیه خوا نهگێرۆشا ڤنه وهرهڕوو
مهذامهنه ڕوه! و بڕێوتهرشا خوهشا مهی و دلێڕاسهو بازاریهنه لاقرتیێم پنه
کهرا و چڕا شۆنیمهره ئاواته شێت!. سهرکۆ پێسه هیچکامی نیا و جۆرێو گۆش
مذارۆنه قسام ئهجیۆم شێتم مهزانۆ!. چڕانێش ڤنه
سهرکۆ......سهرکۆ، ویرا نقم کهرذهبێ. دالێو
تن چڕانێ سهرکۆ
ئێننه خراب
چڵهکیاره. خوڕا ملمهره. ئینه تۆ مهزانی پێسه بنیاذمی چڕی یۆی؟
واتم واز باره
ئا قسا.گۆش گێره با گێڵنووتهوه پهی چهنی پهرێشهوێ چنی تاتهیم گیریهیمێنه
ڤرێڤ
سهرکۆ به نهرمونیانیێڤ
ڕوهش کهرذانه و واتش ئاوات گیان لالۆ "بهرزان" کهوتهن سڵاموو زهمینی
و پیر بیهن. قسێوهیچ کهرۆ تۆ زوو پهرچش مهذهوه، واچه ڕاس ماچی تاته قسۆ تۆنه،
با وهشش بۆ. چی میاڤنیش یاگێوه پڕۆوه سهرهش؟. لالۆ بهرزان شۆنۆ ئانهیه پاسه
پاش لوا سهروو مینیهنه و کهوتهنه یانه، ههرچی مهی تووڕهتهر بۆ. دهی حهقهیچشهنه.
مزانی ئاذ چهنی ئی کهش و ئهو کهش کهرێ و پا ئهنه چیروو وێش نهنیێ؟
ڕاس ماچی تاتهم
دهیمهدهره پی کهشانه بێ و جه ڕاوێ تێر نهبێ. ههسهرێوهش بێ و قاچاخوو سهروو
مهرزیش پنه کهرێ. هامشانهکێش کهڕهتێو کهرێنێره تهوێڵێ، یانهنه نهتاڤێنێ
جما تا ساحبێو. ئاذ نزیکوو "مهڕێ سوورێ"4 کهوتهیاوه ههسهرهکێش
دێ دهسوو ڕهفێقهکاش و وێش "هانه مارا"5 و "کاڤۆ
زارا"6 ڤه هۆرکێشێ و دهس کهرێ گهز کهرذهی کهشهکا!. ئاخ ههرچی
ویرێ ئا وێرهگانهیه کهروهوه حهیبهتیێ کاس گنوو. یانهنه وتهبێنێ دهنگهدهنگوو
برا ڕۆ ئهذهیم های کهرذانێوه. تۆقانێ هۆرسانێوه چڕانێ ئهذا......ئهذالێ
گیان چێش بیهن؟. مذیهو خهڵکیوی فره وهروو بهرهیمانه گلێرێ بیێنێوه. تاتهم
ئینا چۆتهرمێوهنه هاوارێ کهرۆ. وهختێو ورذ بیاوه دیم قاچێوش پڕان و ونی پێسه
چێشی مشهی مشۆ چنهش. ئیتر زانام لوهی لوان سهروو مینیهنه. بێوێ دهسم کهرذ
گرهوای و بنۆ تاتهڕۆیم داره. ههر وێشهوه قسهکێم بڕیهنه دهمم و واتم سهرکۆ
گیان ئانه چی من چێوێ مزانوو و خهڵک شێتم ماچا؟
سهرکۆ ماچۆ
وهڵێ ئانهیه جوابت دهووه تۆ گێڵنهوه پهیم چنی لالۆ بهرزانی چی دهمقڕهتا
بیهن؟
سهروو
خوانوو ویرهگایهوه بێنمێ ئهذام ماچۆ کوڕهکهو فڵامهرزی، ههسهن فره ژیرا و
کهوته تاریفێ دایش. ماچۆ پاسه ماچا نماش مهشۆ و گرذ دوهشهممه و پهنجشهممانێو
ڕۆچێ سننهته گێرۆ،ههرزهکاری مهکهرۆ،گرذوو ڕهفیقاش ملا وهرهڕاو
کناچڵا،دڵداری کهرا و ههزار گۆناحی مارا ملوو وێشاره ئێذ ههر ئینا کۆنجێڵهو
مزگیهنه. ماچۆ ئهذاش پهریزاذه واتهنش ههسهن گهرهکشا ئێننه بوانۆ تا بۆ
به مهڵڵای دوانزه عیلم. تاتهیچم که پا مهسنۆعیهکهش بهرش ئارذهبێ و لاسهری
خوانهکهیوه خهریکوو تریت کهرذهی بامیه و تهماتهکهیش بێ چێرهنه چهمێوش
وست پهیم و دهسش کهرذ قسێ سۆڵێ کهرذهی و تهشهر شای. ماچۆ دهی بیه بیه خهڵکی
چن خوا مارۆ ڤهرهڤه پهیش زهیچهش ئاننه ژیرا و فامش ههن یه کوڕوو ئێمهیچ
شۆنۆ ئا گرذوو کتێب وانایوه و خهرجوو زانشگا کێشتهیش ئیسه شێت بۆ پهیما!. دهخۆ قهذیمی بێ ههقڵ نهبیهن
واتهنش " تاقاله یام شێتا یام
دێوانه! ". ژهنهکێ ناشۆکریێ نهبا ئێمهیچ بهختهما کرۆڵه نهبیایا
بێژگه ئینهیه ئیسه چوار پهنج زاڕۆڵێتهرما
بێنێ. جۆرێۆ خهرهزش جمابێ چاشتهکێش داشهوه دما و مێڵاکش نهکهرذه. ههناسیوی
سهرذش هۆرکێشا و ماچۆ ئهوهڕۆ یاوانێ قالهی مامۆزایم واچێ واچه ئاواتی واز
بارۆ چی لوان پیلاوپهولاره دژمانیش دهینێ به یانهو ئهلی و واتهنش بهزۆر
"نهرمین" هشا دا شوو پهوچی ئاذێچه وێش گڕش دا و جوانهمهرگه بیه.
پاذی چێش؟ ئاذ چکارهن؟ دهی ئهلی بهسهزوان چێش کهرۆ؟ کناچێنه و مشیهیا لوهیا
یانهو وێش. خاسش کهرذهن پیاشا پیا واتهن کاکه ڕۆسهم! ئهی چا نیشتهیاره
دڵداری کهرذهی؟! ئاوڕوو شیهیه!.بیاڤه ئاواتیهره ئهجۆ جۆڕیان!. چاگهنه
ئێتر تاتهم وێش نهگیریاش پهی و تفێوه پهڕ گڵوێزهش کهرذهنه میاچهمام و کهوت
فهزێعهت واتهی پنهم. ئێقرهم نهکهرذ و به دهسم گڵوێزهکهم ڕوهمهوه سهڕت.
ماچۆ ههتیم ئاخر تۆ پهی چێشی "چناره"نه ناسهنت ژهنۆ حهمهساعیذی
ئهرامهننهی نهرێ بڕۆ پهی نان پهتهی و چاشت کهرذهیشا، ئهو ئێننه نهذارا
گاڤروو کۆی بهزهیش مهیوه پۆره. یهواشڵانێو واتم تاته گیان من واتم مهتی
ئافتاو ئا نهرهیه مهبڕه خۆ وشک نهبیهن. ئی دارستانوو نهره و وهنا نهبۆ
مزانی چێشما ڤنه قۆمیۆ؟ ههر ئاننه چێو دنیام دی ئافتاوێ سهگبابێ ههرچی بشیۆ
و نهشیۆ کهرذاش پنه. مذیهو ئهذهیچم تهکهش دا لا تاتهیمهوره. ماچۆ چووزهنهپڕا
پاسه بلی ڤهرهڤه کهس ژهنیت مهذۆ دهی واز باره،تۆ قهبرۆ بابایت وهسێشا.
عهتیێ هامساما چوو وهڵیهوه پهرسهو مهتی حهلیمێ نه سا قۆرئان مواناوه،
پێسه واچی با ههر لاو ژهنهکاوه سووکهش کهروو! ماچۆ سهروهناز گیان ئانه چی
مۆچیاری ئاواتی مهکهری؟ ژهنێ مهحهلهکێ هیزی خوهی خوێنێش پنه. واچێنێ مهی
پا ڕانه ههرچی کهوتهبۆره هۆرش گیرۆ، بهرۆش یاگێوهتهر ڤزۆشهنه تهنهکه
شهخهڵوو شارهوانی، دڵق و کاقهزیچ منیۆنه باخهلهش!دهی گوا ههر یاگێوه بۆ
ههر شهخهڵ نیا و سفوورێ شارهوانی چاگهنه لاش مهبهرا؟
واتم ئهذا
گیان من ماچوو با بهروبانوو شارهکهیما پیس نهبۆ، نهوهشی نههۆرزۆ و سرووشتما
مهنۆ. با شهخهڵهکه یاگێوه گلێر بۆوه و شارهوانی دوور جه شاری کهرۆش
چیروو خاکیهڤره
نهڕا ملمهره
به تۆ چێش؟ خواڵه گیان وێش مزانۆ چێش کهرۆ، ئایا سرووشتی بازۆوه پهیما یام
نا. من و تۆ وهسیلێنمێ. چی قسانه
بێنمێ چنی ئهذهیم، مذیهو زرمهو تهوێڵێم ئاما و یهک دهفعه تهوێڵهم
وناڵینه بیه. وهروو چهمام سیاو بی، چوارمێکهم پێکابێ حهیبهتیێ مڕیانێ دماره و نهتاڤام وهروو وێم گیروو و پهشتۆ سهرهیم کهوت زهمین.چیمهگهره تاتهیم پا مهسنۆعیهکهش
کوانش تهوێڵهمهره.
به عننه خشکێ ئاما سهروو
سهرهیم ماچۆ هۆرزه بزیهره قۆڕمساخ، ئاخر من کوڕی چێمنهمه پهی
چێشی؟.ئاوڕووت پنه ناستهنا، ڕوهم نیهنه پا بازارهنه سهره بهرز کهروهوه.نهیهوه
پی یانهڤره، حاڵیت بی؟!
ئهذهی فهقیرهیچم
دهسش کهرذ گرهوه هۆڕه،قیژنێ واچی خۆ کوڕهکهت کۆشت؟ ئاذیچ واچێ ههر
تۆپنووش.ههر ئانهمه مهیوه هۆش ئێتر ههذهر نهبیهنا. سهرساحب هایم بیهوه
زیانێره تا ئیسه نهلاناوه یانێو زاتم نیا بلوهوه، گیرم وارذهن.
سهرکۆ پێسه
واچی بهزهیش ئاماناوه پۆره، شۆنۆ ئانهیره قسهکێم بڕیێمهوه خهیلێوش پنه
شی ئیجا ئاماره قسێ. ماچۆ ئاوات گیان من تۆم فره وهش مسیهی،کوڕه عالهنی،تا
ئیسه خرابیچم نهذیهنی پوه،مزانووچ تۆ ڕاس ماچی بهڵام قهذیمیا واتهن
"دهسێو نهبڕیۆ مهر ماچش کهری7". ئیسه تۆ مهیاری پینیشا
ههر وێت خرابنی. وێت ده نهفامیهره گیانهکهم با چینهیه فرهتهر وهروو چهماو
خهڵکیهوه نهگنی، ماچۆ "لوه شاروو کۆرا دهسێ نوونه چهمێتهره8".
جه تۆچ زلتهرێ و زانتهرێ نهتاڤانشا ئینیشا حاڵیێ کهرا ئیسهیچ به تۆ وهشێ
مهبا،جاڕێوتهر وینوو یام بژنهڤوو وهراوهرشاوه مدرانی تا مهنهنا مهدۆنووت
و مهذیهوت پۆنه!.
پا قسا تهمام
تهمیانێره،ئهجیام گۆرزهشا دا تۆقۆ سهرهیم،مهژگم حهیبهتیێ کهوت مرۆچڵێ کهرذهی،یهواشڵانێو
هۆرسانێ کهوتا ڕا بێ ئانهیه قسێ کهروو چنی سهرکۆی.چڕا شۆنیمهره دوه لچهم
چنی نهدرکنا.
وێچم نهزانێنێ
کۆگهوه ملوو بهڵام خاس زانێنێ که تا مهنهنا چنی سهرکۆی نمهوڤه سهروو هانهو
مهجنوون ڕیانهو بهرهنۆی!.
1- سهرمهڕ : یاگێوه بهرزهنه که چاگه
نۆدشهت گرذ پیڤیۆڤه ڤنه و ههر ئهجیۆت نۆدشه ئینا چیروو پایاتهنه
2- لامرۆیا:
کۆماڵێوه مڵکێ وهش دۆختێنێ که ههر ئینهی لاو چهپوو سهرمهڕیهوه و ئینای
ڕێکایێوهنه
3- هانهو مهجنوون
ڕیانهی : هانهچهمێوا جه یاگێوه بهنامۆ بهرهنۆ یهنه که کهوتهن لاو سهری
شاروو نۆدشهی. ئاڤۆ هانهچهمهکهی ئێننه چیاییش ههن که نۆدشیهکێ وێرهگا وهخته
ملا پهی ئاگهی بسیاوه و ئاڤی بوهرا
4- مهڕێ
سووره : لاسێوهنه که تووڵهڕاو کۆڵبهرهکاو تهوێڵێ گنۆ دلێ ئا لاسێ
5-هانهمارا :
دۆڵێوهنه جه لاسا که ههر کهوتهن سهروو کهلهبهرۆ مهڕێ سوورێ و چوونکهتی
هانێوش چنهن به نامۆ هانهمارا ی گرذوو دۆڵهکێ پا هانهیوه مژناسیۆ به خهڵکی
6- کاڤۆ زارا : یاگێوه فره وهشهنه که گنۆ پهشتۆ هانهمارا ی و بهتایبهت وههارهنه خهڵكیوی بێ ئهناز سهرش ڤنه مذۆ
7- دهسێو نهبڕیۆ
مهر ماچش کهری: مهسهلێوه قهذیمیهنه که سینه به سینه دلێ خهڵکوو ههورامانیهنه
مهننێنهوه و باس چانهیه کهرۆ که وهختێو زۆرێڤ ئینا سهرتهوه و مهیاریش
پنه ساچه چنیش، جه واقێعهنه مهسهلێوه نهرینیهنه
8- لوه شاروو
کۆرا دهسێ نوونه چهمێتهره : ئاذێچه مهسهلێوه وهڵینیێ ههورامیهنه و
کاریگهری نهرینیش ههن و باس جه تهقلیدی ئهنقهسی و رۆهو زانایهوه کهرۆ
که کابرا وهروو ئانهیه کلکهنیشان نهکریۆ نهق مهکهرۆ و پێسه خهڵکی هۆرزهوئهرهنیشت
کهرۆ ههرچن وێچش مزانۆ فرهو چێواشا ههڵێنێ.
ئۆمید حهبیبی،شاروو
نۆدشهی
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
17 / 6 / 1391 ساعت 4:3 |
بازدید : 4902 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
علی شریعتی ( ۲ آذر ۱۳۱۲ - ۲۹ خرداد ۱۳۵۶) نویسنده و جامعهشناس و از روشنفکران دینی ایران .
است.
دکتر علی شریعتی در دوم آذر سال ۱۳۱۲ در کاهک روستای کوچکی در کنار کویر، در نزدیکی سبزوار دیده به جهان گشود. پدرش محمد تقی شریعتی، موسس کانون حقایق اسلامی و مادرش زهرا امینی، زنی روستایی متواضع و حساس بود. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده ملاهادی سبزواری محسوب میشد.
در سال ۱۳۳۱ اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. در تاریخ ۲۴ تیر سال ۱۳۴۷ با پوران شریعت رضوی همکلاسیش ازدواج کرد. شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در سال ۱۳۴۱ در فرانسه و در رشته ادبیات ادامه داد. در سال ۱۳۴۳ به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به ۲ سال پیش یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازمالاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزلقلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.[۲]
از آبان ماه ۱۳۵۱ تا تیر ماه ۱۳۵۲، به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی به بعد، متن سخنرانیهای شریعتی با اسم مستعار به چاپ میرسید. در تیر ماه ۱۳۵۲، علی شریعتی در نیمه شب به خانهاش مراجعه کرد و دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت. شریعتی این شرایط را نپذیرفت و تصمیم به هجرت از ایران گرفت. اما سه هفته بعد از ورود به ساوتهمپتون انگلستان، به طرز مشکوکی از دنیا رفت. دلیل رسمی مرگ وی حمله قلبی اعلام شد. در ایران بسیاری از او با نام شهید یاد میکنند. شریعتی بر خلاف وصیت خود که خواسته بود بود وی را در حرم امام هشتم شیعیان در مشهد دفن کنند، در آرامگاه زینب خواهر امام حسین در شهر دمشق به خاک سپرده شد. ت
او تحت تاثير سنتهاي خانوادهاش، بويژه پدرش محمدتقي شريعتي، قرار گرفت. پدربزرگش آخوند حكيم و عموي پدرش عادل نيشابوري از دانشمندان فقه، فلسفه و ادب بشمار ميآمدند. پدرش «كانون نشر حقايق اسلامي» مشهد را بنيان نهاد و از مبتكرين و آغازگران جنبش نوين اسلامي بحساب ميآيد.
مصدق، شريعتي از پيرامون به مركز مبارزه وارد شد و به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملي به رهبري سيد محمود طالقاني مهندس مهدي بازرگان و يدالله سحابي پيوست. علي شريعتي يكي از سخنگويان و فعالان آتشين اين نهضتعليه سلطه و استثمار غرب در ايران بود. فعاليتهاي بيدارگرانهاش باعث دستگيري او در سال 1336 و انتقال فورياش به زندان قزلقلعه در تهران به مدت هشت ماه شد.
پس از قبول شدن در بورس تحصيلي، علي شريعتي براي مدتي دست از فعاليتهاي سياسي كشيد و براي ادامه تحصيلات عاليه به فرانسه رفت. او از اين دوران براي مطالعه جدي و نيز فعاليت علني سياسي در راه احقاق حقوق بشر و آزادي دموكراتيك در ايران، بهرهبرداري خوبي كرد. وي اندكي پس از رسيدن به پاريس به گروه فعالان ايراني نظير ابراهم يزدي، ابوالحسن بنيصدر، صادق قطبزاده و مصطفي چمران پيوست و در سال 1338 سازماني بنام «نهضت آزادي ايران» (بخش خارج از كشور) بنيان گذاشته شد. حدود دو سال بعد شريعتي دو جبهه تحت نامهاي جبهه ملي ايران در آمريكا و جبهه ملي ايران در اروپا را تأسيس كرد. در جريان كنگرة جبهه ملي در ويسبادن (جمهوري آلمان فدرال) در اوت 1962، شريعتي با توجه به قدرت فكري و قلمياش، بعنوان سردبير روزنامه فارسيزبان جديدالانتشار ايراني در اروپا يعني «ايران آزاد» انتخاب شد. اولين شماره اين نشريه در 15 نوامبر 1962 منتشر گرديد. اين نشريه ديدگاههاي روشنفكران ايراني خارج و نيز واقعيتهاي مبارزات مردم ايران را منعكس ميكرد.
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
جمعه 15 / 6 / 1388 ساعت 4:39 |
بازدید : 5486 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
بعدازيكسال هنوزاشك دزچشمانمان بزرگترين تسكين دهنده زخم ازدست دادنت براي دلهايمان است ومحال است درحين مرگ هم ازيادم بروي مجيدجان. نه ته نها ايلي كلهر،گه لي كوردچاووبه گريانه بؤتؤ- نه ته نهاگه رمه سير،كويستانيش چاووبه فرميسكه بؤتؤ- رضا به سؤزه هاوار ئه با بؤدالكت- له شي ساردي مجيدتائه به دميوانه بؤتؤ. رضارشيدسولاكان سقز
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
14 / 6 / 1391 ساعت 1:53 |
بازدید : 5265 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
14 / 6 / 1391 ساعت 1:53 |
بازدید : 5319 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
6 / 6 / 1391 ساعت 6:38 |
بازدید : 5510 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
چند سالی میگذشت که دایره آبی قطعه گمشده خود را پیدا کرده بود. اکنون صاحب فرزند هم شده بود، یک دایره آبی کوچک با یک شیار کوچک.
زمان میگذشت و دایره آبی کوچک، بزرگ میشد. هر چقدر که دایره بزرگ تر میشد شعاع آن هم بیشتر میشد و مساحت شیار که دیگر اکنون تبدیل به یک فضای خالی شده بود نیز بیشتر.
آنقدر این فضای خالی زیاد شد و دایره ناراحت تر که ناچار برای کمک به سراغ پدر رفت و به او گفت: پدر شما چرا جای خالی ندارید؟
پدر گفت: عزیزم جالی خالی نه، قطعه گمشده. هر کسی در زندگی خود قطعه گمشده دارد من هم داشتم، مادرت قطعه گم شده ی من بود. با پیدا کردن او تکمیل شدم. یک دایره کامل.
پسر از همان روز جست و جوی قطعه ی گمشده خود را آغاز کرد. رفت و رفت تا به یک قطعه ای از دایره رسید شعاع و زاویه آن را اندازه گرفت درست اندازه جای خالی بود ولی مشکل آن بود که قطعه زرد بود.
دایره باز هم رفت تا اینکه به یک مثلث رسید که فضای خالی خود را با قطعه های رنگارنگ کوچک پر کرده بود.
دایره دیگر از جست و جو خسته شده بود تا اینکه به یک قطعه مربع گمشده رسید، به او گفت شما قطعه گمشده من را ندیدید؟
قطعه مربع گریه کرد و گفت: من هستم
- ولی شما مربع هستید و قطعه گمشده ی من قسمتی از دایره
- من اول قطعه ای از دایره بودم یعنی دقیقا بگویم قسمتی از شما و منتظرتان که یک مربع قرمز آمد. قطعه ی گمشده او مربع بود ولی من گول خوردم و خود را به زور داخل فضای خالی او کردم، به مرور زمان تغییر شکل دادم و به شکل فضای خالی مربع در آمدم .ولی او قرمز بود و من آبی، به هم نمی خوردیم. اکنون پشیمانم. من قطعه ی گمشده ی شما هستم.
دایره که دید قطعه گمشده خود را پیدا کرده سعی کرد او را در فضای خالی خود جا دهد اما نشد، بنا بر این او را با طناب به خود بست و خوشحال راه افتاد. حرکت کردن با یک قطعه که سبب بد قواره شدن دایره شده بود خیلی سخت بود ولی دایره تمام این سختیها را به جان خریده بود و با عشق حرکت میکرد.
رفت و رفت ولی ناگهان گودال را ندید و داخل آن افتاد و گیر کرد. بخت به او رو کرده بود که قطعه ی گمشده اش قسمت بالای او بود و گیر نکرده بود. قطعه گمشده به او گفت: من را باز کن تا بروم و کمک بیاورم.
قطعه ی گمشده رفت و هیچ وقت برنگشت. دایره هم سالها آنقدر گریه کرد تا بیضی شد (لاغر شد) و توانست از گودال بیرون بیاید. دلش شور میزد که نکند اتفاقی برای قطعه گم شده افتاده باشد. دنبال او به هر سو رفت. تا اینکه بالاخره او را پیدا کرد. کاش هیچ وقت او را پیدا نمی کرد.
نتیجه گیری اخلاقی : سعی کنید گول تکه های گمشده دروغی رو نخورید
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
جمعه 14 / 4 / 1391 ساعت 3:42 |
بازدید : 4947 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 |
بازدید : 4625 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
گزارش گفتگویی با نقاش کرد استاد »مصطفی شیرزاد«
فیض اله پیری:»"همه امیدهای من در نقاشی خلاصه می‌شود و تا لحظه‌ای که زنده بمانم، دوست دارم هنر نقاشی را ادامه دهم«". این گفته یکی از پیشکسوتان سنت پسند نقاشی کرد است که سالهاست در کنج خانه‌اش به دور از هیاهوی زندگی شهری، عاشقانه به کار خود ادامه می‌دهد و در عصری که همگان با بهانه و بی‌بهانه از زندگی گله‌مند هستند، می‌گوید: »"خوب خوبم، اوضاع رو به راه است"«. استاد "مصطفی شیرزاد" را اهالی هنر به خوبی می‌شناسند، نقاش نازک خیال و هنرمند سنت گرا که فرهنگ و زندگی جامعه خویش را در قالب تابلوهای نقاشی تجسم کرده است، نقاشی رئالیسم و به غایت ناتورالیسم. برای شناخت و بلکه بازشناسی این هنرمند 70 ساله باید گذشته‌های نقاشی کردستان و از جمله استاد »"عبداله خان ناهید"« را دیگربار یادآوری کرد. از این استاد به مثابه نخستین نقاش کلاسیک منطقه کردستان یاد می‌شود. هنگامی که ناهید در 84 سالگی دعوت حق را لبیک گفت، شیرزاد بیشتر از چهار سال سن نداشت.
عبداله خان این هنر را به »"فیض اله خان«" برادرش که 12 سال از او کوچکتر بود، منتقل کرد و فیض اله خان نخستین استاد مصطفی شیرزاد محسوب می‌شود. عبداله خان با »"آشتیانی"« که شاگرد استاد »"کمال الملک"« نقاش نامی ایرانی بود، حشر و نشر می‌کرد. آنگونه که شیرزاد برای سیروان بازگو می‌کند، چهار تابلو از عبداله خان ناهید نقاش نامی کرد، اینک در کنار تابلوهای کمال الملک در مجلس شورای اسلامی نگهداری می‌شود. او این نکته تاریخی را به نقل از »"احمد قاضی"« پژوهشگر مهابادی که همسرش خواهرزاده فیض اله خان است، روایت می‌کند. فیض اله خان پسرعموی مادر و پدر استاد شیرزاد »"حسین شیرزاد"« است که در کودکی استعداد مصطفی را کشف کرد. شیرزاد امروز تنها خاطرات غبار گرفته‌ای از آن دوران دارد و می‌گوید: »"نقاشی در پنج سالگی در من تولد یافت. خطوطی بدون هدف می‌کشیدم و در اثر تکرار، این خطوط شکل‌های خاصی به خود گرفت. ماموستا فیض اله خان از هفت سالگی استعداد مرا شناخت و تحت آموزش خودش گرفت".« شیرزاد، نقاشی‌را جدی‌تر پی می‌گیرد و به علت انتقال پدرش در سال 1328 به تبریز کوچ می‌کند به دنبال آنکه فیض اله خان ناهید بعد از دو دوره نمایندگی مردم سقز در مجلس شورای ملی فراغت می‌یابد و به زادگاه خود باز می‌گردد، شیرزاد نیز در فصول تابستان به سقز می‌آید و آموزش نقاشی را در روستای »قوله بلاغی« -مابین سقز و بوکان- پی می‌گیرد. رشد چشمگیر استاد شیرزاد در زمینه نقاشی، به گونه‌ای است که در سال 1338 در بین دانش‌آموزان آذربایجان شرقی و غربی رتبه اول و سال بعد نیز در استان آذربایجان غربی نیز رتبه اول را به دست آورد. در اردوی سراسری رامسر نیز در همان سال رتبه سوم کشور را کسب کرد و به گفته خودش نقشی مهم در پیشرفت او داشت. یک سال بعد از استخدام در کارخانه قند پیرانشهر و انتقالش به سازمان اقتصاد و دارایی، از طریق بورسیه به بلژیک رفت و فرصتی شد تا در آنجا با آثار نقاشان اروپایی همچون "»رامیرند"« و نیز سبکهای مختلف نقاشی آشنا شود؛ اما خود سبک های رئالیسم، ناتورالیسم و رمانتیسم را می‌پسندد و این سبکها را برای انتقال اندیشه‌های بومی نگاری مناسب می‌بیند. استاد که سال 48 با دختر عمویش ازدواج کرده بود، سال 1354 به اداره فرهنگ و هنر مهاباد منتقل و کارشناس نقاشی و مجسمه‌سازی شد. او در این مدت همچنین در شهرهای ارومیه و مهاباد نقاشی و طراحی را تدریس می‌کرد. او مدتی کوتاه هنر آواز و تئاتر را نیز دنبال کرد که نتیجه آن آشنایی و همنشینی با استادانی چون »"سید رحیم قریشی"«، »"محمد ماملی"«، »"عزیز شاهرخ"« و »"محمد ناهید"« و دیگران بود. وی در سال 1362 سرانجام به بوکان بازگشت و مدت 17 سال ریاست اداره دخانیات این شهر را عهده دار بود و در سال 1379 بازنشسته شد. در تمام سالهای کاری و به ویژه بعد از فراغت از کار، نقاشی را چون بخشی و بلکه عین زندگی پنداشته و آن گونه که برای سیروان می‌گوید، دوست دارد تا آخرین لحظه عمر نقاشی را دنبال کند. نقاشی‌های او بازتاب زندگی جامعه کردنشین است و زندگی اولیه، فرهنگ مردم‌شناسی و جامعه پیرامونش را به تصویر کشیده است. شیرزاد را باید یکی از فعال‌ترین استادان مناطق کردنشین دانست که شیوه آموزش کودکان را به صورت جدی پیگیری کرده و طبقه همکف خانه‌اش را نیز به همین کار اختصاص داده است. می‌گوید از کنجکاوی و استعداد شاگردانش لذت می‌برد و اینک که به سن کهولت رسیده، چند نفر از شاگردانش که به مرحله استادی رسیده‌اند، کلاسها را با نظارت خود اداره می‌کنند. از شاگردانش حداقل شهریه را می‌گیرد و به ویژه افراد بی‌بضاعت از پرداخت آن معاف هستند. در احوالپرسی نخست از »"ضیاءالدینی‌"ها« (هادی و مهدی) و »"فردین صادق ایوبی"« می‌پرسد و آنان را نقاشان صاحب سبک کردستان می‌داند. او در گفتگو با سیروان این نکته را نیز مورد تاکید قرار می دهد: »به نسل جدید نقاشان کرد امیدوارم« استاد که روزگاری با ماموستا »"هه‌ژار«"، »"هیمن"«، »"محمد نوری«" (عطری) و »"عباس حقیقی"« نشست و برخاست داشته، عکسها و خاطراتی از آن دوران دارد که برایش ماندگار و شیرین است. می‌گوید: »"روزی ماموستا هه‌ژار به خانه ما آمد. وقتی تابلوها را دید، گفت: همسرت را صدا بزن. به همسرم گفت: این خانه بهشت است، چون تمام فرهنگ کردی در تابلوهای آن منعکس شده است. گفتم: استاد منزل و آثار هنری پیشکش. گفت: این نقاشی‌ها قیمت ندارد. به هنگام خداحافظی بدون اینکه متوجه شود، تابلویی را در میان وسایلش گذاشتم. بعدها گفت: تو بزرگترین هدیه را به من دادی«." شیرزاد می‌گوید: »"وقتی به خانه ماموستا هه‌ژار در کرج رفتم، دیدم تابلو را در خانه‌اش آویزان کرده و می‌گوید: دوست دارم این تابلو همیشه روبرویم باشد"«. شاگردان استاد شیرزاد که بسیاری از آنها به مرحله استادی رسیده‌اند، بزرگترین افتخار او هستند. چنانکه خود می‌گوید به این شاگردها خوشبین و دلخوشم. عمده کلاسهای او اینک در فصل تابستان برگزار می‌شود و استاد این روزها به دنبال آن است که سلسله نمایشگاههایی در داخل و خارج برگزار کند. یکی از شاگردان او که 9 سال دارد، اخیرا به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته که بهانه‌ای شد تا شبکه دوم تلویزیون ایران به دیدار استاد شیرزاد برود. به علاوه این اواخر فیلمی با موضوع استاد شیرزاد تهیه شد که حدود 50 بار از شبکه‌های مختلف تلویزیونی بازپخش شد. شیرزاد می‌گوید: هنرمندان واقعی به واسطه اینکه دردهای جامعه را در آثار خود منعکس می‌کنند، دردمند هستند و هیچگاه زندگی شیرینی نداشته‌اند؛ اما این دردها از نظر استاد شیرزاد دردهایی آشنا هستند؛ دردهایی لذت بخش و شیرین.
منبع:http://www.sirwanweekly.com/Default.aspx?TabId=58&nid=17486
سایت استاد شیرزادhttp://www.shirzadart.com/
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 |
بازدید : 4894 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
سیگار چاق کنی برای او هم نوعی موانست است. پیرمرد 90 ساله و شاعر بداهه گوی کرد. نوروز 91 دیگربار به دیدارش رفتم. سرکوچه آفتاب گرفته بود و انگار منتظر کسی که احوالش را بپرسد. تا از میان ما نرود، انگار نباید کسی او را بشناسد. دلی بزرگ دارد به شکوه جانمازی که همیشه به دوش دارد. می گفت منظر مرگم! سوادندارد اما بداهه گویی متبحر است. کاستها از او انتشار یافته است. شاعر آوارگیها، مردم شناسی تواناست و حافظه ای عجیب دارد. از او یاد کنید و اگر فرصتی کردید به دیدارش بروید؛ امین-ذلیل- مرادی ( درویش امین)؛ شاعر کردی گوی مردمی و نیکونام سرپل زهابی!
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 |
بازدید : 2102 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
یادی‌ازاستادمحمدمرادی
چون دیگران اولین روزی که به مدسه رفتم را به یاد دارم. محمد مرادی نخستین معلم ما بود. کنار مدرسه کاهگلی الوند دستانم را فشرد. غریب و خیره مانده بودم . خوش آمدم گفت. هیکلی وبزرگ می نمود؛ به دل و به جسه. استعدادم زود شکوفا شد و درسها را خوب می آموختم. مشکل عمده ام از "میم" مار و "میم" بادام بود که چگونه یکی سر بالا و میم دیگر سرپایین است!!
این سختیها زود گذشت و معضلی دیگر خود را وسط کشید؛ من از مدرسه فراری بودم. هربار برادر ارشد مرا باز می گرداند و آقای مرادی درس جدید را معرفی می کرد.روزی درس "فرزندان ایران" را در غیاب من تدریس کرده بود. گفت: بیا از روی کتاب بیاموزمت. گفتم: من درس را حفظم! تعجب کرد.خواندم: ما گلهای خندانیم* فرزندان ایرانیم. . .خندید.شکفت!
خیلی زود استعدادم را شناخت و متفاوت از دیگران مرا دوست می داشت. کلاس سوم را با هنوز تمام نکرده بودم، مرا به صورت جهشی در کلاس چهارم پذیرفت.اولین و آخرین جایزه کلاس را من از او گرفتم.دفتری 100 برگ بود؛ به خاطر حل مسئله ریاضی "تقسیم" که از تمام مدرسه زودتر حل می کردم؛ رفته است از آن حال و روزها 25 سال. من روزنامه نگار شدم و او معلمی را از دست داد و او اینک در کرمانشاه کارگری پیشه دارد.آخرین بار در نوروز امسال دیدمش. شغل کارگردی را هم دست داده بود. در دلش خدا داند که چه می گذرد و روزگارش چگونه بود، اما به چهره آن نبود که باید می بود. دلم هنوز به یادش می تپد؛ چون آن روز سخت سنگین شده است. تاریخ او را متفاوت تر معرفی خواهد کرد. دیروزروز کارگر و امروز روز معلم است. دیروز نباید روزش می بود، اما بود و امروز باید روزش باشد که نیست. او مظهرخدمات صادقانه و بی منت است. دیروز و امروزش مبارک و فردایش جاودانه باد!
منبع:اردیبهشت 1391 صفحه7
http://armandaily.ir/index.php?option=com_phocadownload&view=category&id=361:2012-04-29-06-14-01
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 15:23 |
بازدید : 4731 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
سایت اعراب مدعی هک شد
تبلیغ خلیج فارس در سایت والیبال امارات!
سایت هک شده اماراتي: http://www.uaevba.ae
تصویر وزیر امور خارجه امارات زیر نقشه خلیج فارس در صفحه نخست سایت فدراسیون والیبال امارات قرار گرفت! به گزارش خبرگزاری فارس، سایت فدراسیون والیبال امارات هک شد و تصویری از وزیر امور خارجه این کشور در سفر به تهران در صفحه اول این سایت قرار گرفت.در این عکس وزیر امور خارجه امارات زیر نقشه بزرگ ایران که "خلیج فارس" روی آن حک شده است، نشسته است.اماراتی ها اخیرا بار دیگر ادعاهای واهی خود در خصوص خلیج فارس و جزایر سه گانه ایرانی را مطرح کرده اند.
یاشاسین یوسف کرمی میانالی آذراوغلو / بیانیه یوسف کرمی در حمایت از تمامیت ارضی ایران
بیانیه یوسف کرمی در حمایت از تمامیت ارضی ایران و نام همیشگی "خلیج فارس" یکی از بخشهای مراسم "90 روز تا المپیک" بود. متن این بیانیه به این شرح است: "اینجانب یوسف کرمی کاپیتان تیم ملی تکواندو به نمایندگی از تمام ورزشکاران کشور اعلام میدارم صحبت از یک روز نیست، صحبت از یک ماه نیست، صحبت از یک سال نیست، صحبت از یک قرن نیست، صحبت از هزاران سال است، صحبت از یک نفر نیست، صحبت از صد نفر یا هزار نفر نیست، صحبت از میلیونها نفر است. خلیج فارس، یک روز یا صد روز یا هزار روز نیست که خلیج فارس است. یک نفر یا صد نفر یا هزار نفر نیستند که آن را خلیج فارس نامیدهاند. این خلیج هزاران سال است که فارس است و میلیونها نفر به آن چشم دوختهاند و فریاد زدهاند نامش را. صحبت از یک نام نیست، صحبت از یک عنوان نیست، صحبت از یک واقعیت است، صحبت از یک تاریخ است، صحبت از یک هویت است؛ هویت ایرانی، تاریخ ایرانی، واقعیت ایرانی که به یک نام پیوند خورده است به نام "خلیج فارس".
ایران و ایرانی تا ابدیت تاریخ میایستد و تا ایران و ایرانی در جهان است این خلیج فقط یک نام خواهد داشت، "خلیج فارس"، "خلیج همیشگی فارس". ما اهالی جامعه ورزش ایران حمایت کامل خود از آرمانی به نام "تمامیت ارضی ایران" و نام همیشگی "خلیج فارس" را اعلام میداریم و اعلام میکنیم تمام تلاش خودمان را برای به اهتزاز درآمدن پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران در المپیک 2012 لندن و سرافرازی ایرانیان و اعلام چندباره نام خلیج فارس به کار میبندیم. جانم فدای ایران، ایرانی سربلند با خلیج همیشه فارس آن".
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 15:23 |
بازدید : 4876 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
یاشاسین آنایوردوم ایران
دو چیز هستی گرامی تر است / یکی میهن و دیگری مادر است
روز مادر و میلاد حضرت فاطمه(درود بر او) بر همه زنان پاک این سرزمین مقدس مبارک باشد
شیرمردان اصفهان/غرور ایران/غزال های آسیا
مطلب کامل را در ادامه مطلب بخوانید
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 5:21 |
بازدید : 4922 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
روز ایران شدازدو قوم سیاه وین دوقومندجاهل وخاطی
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 5:21 |
بازدید : 4822 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
از یک تا دوازه چون از یک تا دوازده پیمودی ،
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 5:21 |
بازدید : 4387 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
پادشاهی در ثمینی داشت
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 5:21 |
بازدید : 4385 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
گر باده همی به جام داری خوش باش
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
پنج شنبه 8 / 4 / 1391 ساعت 4:38 |
بازدید : 3715 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
«کردو» آریایی ، در یک کتیبه سامی
که مربوط به چهار هزار سال پیش است
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
پنج شنبه 8 / 4 / 1391 ساعت 4:38 |
بازدید : 4930 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
بدلیسی ،
شرف الدین ، معروف به شرفخان ، دولتمرد و مورخ کرد سدة دهم و آغاز سدة
یازدهم برای خواندن متن کامل بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
پنج شنبه 8 / 4 / 1391 ساعت 4:38 |
بازدید : 4217 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
گسنفون ( فیلسوف و مورخ نظامی
یونانی ) که از
شاگردان سقراط بوده ،مشاهدات خود را در سرزمین کردستان چنین
نگاشته است :
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
پنج شنبه 8 / 4 / 1391 ساعت 4:38 |
بازدید : 4893 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
خصوصیات نژاد کردها از قبیل رنگ پوست و مو ، حالت بینی و جمجمه ، رنگ و اندازه چشم و قد و ...
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
پنج شنبه 8 / 4 / 1391 ساعت 4:38 |
بازدید : 4290 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
نظریه ماد و سکایی پروفسور مینورسکی که در انجمن بین
الملل مستشرقین قرائت شده است
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
شنبه 6 / 4 / 1391 ساعت 23:0 |
بازدید : 4915 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
در لطیفترین بخش حماسه ماندگار گیلگمش در باب مرگ آمده است:
هیچ کس مرگ را نمی بیند هیچ کس چهره مرگ را نمی بیند. صدای مرگ را هم نمی شنود. مرگ وحشی فقط انسان رابرزمین می کوبد. اما وقتی خصومت بر زمین حاکم شود سپس ناگهان هیچ چیز وجود ندارد مرگ نه تنها انسان را که یادمانهای انسانی را می میراند. گنجینه هایش را می کوباند.کاخ های تاریخی اش را ویران می سازد.هویت نسل آدمی را به باد می سپارد.آثار باستانی مرگ را می بینند. چهره در چهره مرگ دوخته است.صدایش را هم می شنود.مرگ وحشی اینبار به جان دارایی های بیادمان مانده آدمی افتاده است. مرگ هایی در قالب تخریب نشانی و نمادی با مفهوم نبرد و ستیز نابخردانه بشر با آنچه هویت تاریخی او را شکل داده است می باشند که خود داستانی غمناکتر از افسانه گیلگمش پیدا کرده است.
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
شنبه 6 / 4 / 1391 ساعت 17:59 |
بازدید : 4076 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
شنبه 6 / 4 / 1391 ساعت 4:25 |
بازدید : 4461 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
مراسم عمامه گذاری توسط حاجی آخوند یارجان نظری
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 15:5 |
بازدید : 4207 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
طبق آخرین تحقیقات انجام شده در مورد تعداد سایت ها و وبلاگ های اهل سنت که تا تاریخ 9 / 8 / 1388 می باشد تعداد سایت ها و وبلاگ هایی که به هر نحوی خود را مرتبط به اهل سنت می دانند ، بیش از 550 سایت و وبلاگ می باشد که یقینا اگر از این تعداد بیشتر نباشد کمتر نیست.
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 15:5 |
بازدید : 3909 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
وصيتنامة حضرتِ مولانا جلالالدّين محمّد بلخی
« اُوصيكُم بِتَقوَی اللهِ فيالسرِّ وَ العَلانِيَةِ وَ بِقِلَّةِ الطَّعامِ وَ قِلَّةِ المَنامِ وَ قِلّةِ الكَلامِ وَ هِجْرانِ المَعاصِي وَ الآثامِ وَ مُواظَبَةِ الصِّيامِ وَ دَوامِ القيامِ وَ تَركِ الشَّهواتِ عَلَی الدّوامَ وَ إحْتِمالِ الجَفاءِ مِن جمَيعِ الأنامِ وَ تَركِ مُجالَسَةِ السُّفَهاءِ وَالعَوامِ وَ مُصاحَبَةِ الصّالحِين وَ الكِرامِ وَ إنَّ خَيْرَالنّاسِ مَن يَنْفَعُ النّاسَ وَ خَيْرَ الكَلامِ ما قَلَّ وَ دَلَّ. وَالحَمْدُلله وَحْدَهُ » (۱) .
شما را وصیت می کنم به ترس از خدا در نهان و آشكارا و عیان و اندک خوردن و اندک خفتن و اندک گفتن و کناره گرفتن از نافرمانيها و گناهان و پيوسته روزه داشتن و برپا داشتنِ نماز و فرونهادن هواهای شیطانی و خواهشهای نفسانی در همه حال و شکیبایی بر درشتی مردمان و آزار همة آنان كشيدن و دوری گزیدن از همنشینی با احمقان و نابخردان و عاميان و پرداختن به همنشینی با نیکوكاران و بزرگواران. همانا بهترین مردم کسی است که به مردم سود میرساند و بهترین گفتار آن است كه کوتاه و گزیده است و مقصود را میرساند و ستایش تنها از آن خداوند است.
ـــــــــــــــــــــــــ
۱. نفحات الانس من حضرات القدس،مولانا عبدالرحمن جامي، به تصحيح دكتر محمود عابدي، صفحة 465 ، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382 .
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
یک شنبه 2 / 4 / 1391 ساعت 16:30 |
بازدید : 4837 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
روحانيت ومحبوبيت آنان درجامعه كردستان باتوجه به تبليغات گسترده عليه آنان هنوزرنگ وبوي خودراازدست نداده است وبراي اكثرمردم محترم وارزشمندندوعلي الخصوص روحانيون اهل تصوف وعرفان امروزدرشهرهاي سنندج وسقز ومريوان وديگرشهرهاي كردنشين وحتي روستاها،داراي احترامي قابل توجه اند ومحبوبيت تعدادي ازاين روحانيون فراترازمرزهاي كردستان زبانزداهل علم ومعرفت وصوفي مسلكان ميباشدواين جاي اميداست كه مدرسه بزرگان علم ودانش كردستان يعني همان حجرهاي مساجد برقراراست
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
|
|